یک روز با هم

ساخت وبلاگ
بیا فرض کنیم با هم زندگی می کنیم.

یه روز تعطیل. ساعت 7 صبح.با شیطنت های تو و یکم ادیتم کردنم از خواب بیدار می شم.

یکم سر به سر هم میزاریم. تو بغلم کش میای و منم با تمام وجودم بغلت می کنم. میبوسمت و یک شیطونی حسابی بعد از یه شب پر ماجرا دوباره شروع میشه ...

حالا جفتی ضعف کردیم. بلند میشم و چن تا نیم رو درست می کنم. یه چایی خوب و آب پرتغال  واسه عشقم. نون تست با پنیر و گردو و پسته. با سینی میام تو اتاق خواب و رو تخت میشینمو لقه میگیرم واست. البته که نمیزارم همه لقمه ها رو خودت تنهایی بخوری و وقتی حسابی جوویدشون به زور از دهنت با زبونم میکشمشون بیرون.

بعد صبحونه ممکنه باز شیطونی کنیم ولی من پیشنهاد میدم بریم حموم و اننجا دیگه تکلیفمون کاملا روشنه ...

میایم بیرون. یکم با هم خونه رو مرتب می کنیم و موزیک با صدای بلند پخش میشه. تو هم میای جلوم قر میدی و منم میزارم دنبالت.

ناهار جایی نمیریم. از بیرون سفارش میدیم. بعد از ناهار رو مبل دراز میکشم و تو میخوابی روی سینه ام. با هم حرف میزنیم . از همه چیز و همه جا. و تو آروم تو بغلم خوابت می بره ...

مریمم ، بقیه اش با تو ... بگو واسم

پاشو مگه نمیخوای بریم کووه

ساعت خوش...
ما را در سایت ساعت خوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamraahbato بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 0:40